سر در گمی در تبیین مقام رهبران بهایی(2)
سر در گمی در تبیین مقام رهبران بهایی(2)
سر در گمی در تبیین مقام رهبران بهایی(2)
سید باب که به قول بهایی ها امام زمان و نیز پیامبر جدید است نامش علی محمد و نام پدرش رضا و نام مادرش فاطمه بیگم بوده است و ادعای قائمیت که یک اعتقاد کاملا اسلامی و شیعی است داشته است. بهاءالله نامش میرزا حسین علی بوده است و هم باب و هم بهاء الله در آثارشان کلی از آیات و روایات اسلامی استفاده کرده اند. بهائیت به هر دلیلی اسلام را بر حق می داند. ولی معتقد است دوره ی اسلام به سر آمده و دین جدید آمده است.
حال اینک از همه آزاد اندیشان و پژوهشگران گرامی سئوال می کنیم آیا ما باید اسلام را اثبات کنیم یا آنها باید بهائیت را ثابت کنند؟ !
به نظر بهائیان دوران اسلام به سر آمده و دین جدید رخ نموده است. بسیار خوب، سئوال این است: دلیل حقانیت این دین چیست؟ از آن جلوتر سئوال این است: باب چه ادعایی داشته است؟ بهاء الله مدعی چه مقامی بوده است؟ از دوستان پژوهشگر می خواهم به وجدانشان مراجعه کنند، آیا پاسخ این پرسش مامبتنی بر این است که اسلام را چگونه ثابت می کنید؟ عزیزان من می پرسم اصلا معلوم نیست باب چه کاره است؟ بهاء الله چه کاره است؟ شما می فرمایید: ما کشته داده ایم، حق ما را خورده اندو از این قبیل. داستان ارتباط ماست و دروازه را که شنیده اید؟ هر دو به هم مربوط هستند چون هم ماست را می بندند و هم دروازه را!! باز هم می پرسم:
1- باب چه ادعایی داشته است؟
2- بهاء الله مدعی چه مقامی بوده است؟
3- بعد از معلوم شدن ادعای آنان، دلیل درستی آن ادعا چیست؟
آیا پاسخ به این پرسش ها منوط به اثبات اسلام است؟
مطالب امثال آقای داوودی بهایی هم دردی را دوا نمیکند زیرا او هم دچار همین اشتباه (یا ترفند)شده است که اول بهائیت را اثبات شده گرفته بعد ادعای مشابهتش با ادیان دیگر را مطرح کرده است.جناب داوودی در آن نوشته اصل را بر آن گرفته است که بهائیت دین است و سپس شروع به بیان مطالبی کرده که اگر دین بودن بهائیت ثابت شده باشد چه بسا برخی از آن مطالب درست باشد. اما دوست من سخن در این است که:
1- باب و بهاء الله چه کاره اند و به چه دلیل؟
2- آیا اثبات بهائیت منوط به اثبات اسلام است؟
اگر بخواهند بگویند مقام آنان رسالت و نبوت بوده است از آنجا که این سخن با صریح عبارت خود بهاءاله که نبوت و رسالت را بوجود پیامبر اسلام (ص) خاتمه یافته می داند مغایر است،مجبور می شوند دست به دامن توجیهات صوفیانه بزنند و بگویند همه انبیا خاتم بوده اند چنانکه اول بوده اند!!
می گویند:
در مقام توحید تمام مظاهر امر بدون هیچ امتیازی حقیقته واحدند مانند خورشیدی که در آینه های مختلف تابش میکند.در نتیجه حقیقت یا همان عقل اولیه یکی بیشتر نیست.یعنی حقیقت خداوند مظاهر ظهور الهیه هستند که این حقیقت یکی است و بهاالله بر همین اساس در کتاب ایقان به مساله خاتمیت پرداخته است. (ص 36 – 43)
و میفرمایند چون مظاهر امر حقیقت واحده اند همگی مظاهر اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت الهیه هستند.به این معنی که حضرت محمد آخرین رسول است ، آخرین نبی است و آخرین پیغمبر است.برای اینکه هرکه بعد از او بیاید باز هم خود اوست بعد از او کسی نمی آید، چون کسی غیر از او نیست که بیاید چون یک حقیقت بیشتر نیست.مانند آفتابی که خود در آسمان است و بر آینه های مختلف میتابد. حقیقت آفتاب یکی است و تنها در آینه های مختلف میتابد.
توضیح این سخن این است که وقتی بهاء الله در کتاب اشراقات می گوید: الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرسالة و النبوة و علی آله و اصحابه (ص293)
منظور او این است که رسالت و نبوت به وجود حضرت آدم و نوح و هود و صالح و لوط و ابراهیم و یعقوب و یوسف و ایوب و شعیب و موسی و عیسی و محمد ختم شده است!! یعنی ضمیر( به) به تمامی پیامبران بر می گردد و رسالت و نبوت به وجود همگی آنان انتها یافته است!! چون همگی آنان یکی هستند!!
این است بهائیت و این است این همه تبلیغات پر سر و صدا؟
کدام عاقلی این حرف ها را می پذیرد؟
آیا افتادن به وادی توجیهات خنک و مضحک همچون این توجیهات ثمره دوری از وادی تعقل نیست ؟:
" چون مظاهر امر حقیقت واحده اند همگی مظاهر اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت الهیه هستند.به این معنی که حضرت محمد آخرین رسول است ، آخرین نبی است و آخرین پیغمبر است.برای اینکه هرکه بعد از او بیاید باز هم خود اوست بعد از او کسی نمی آید، چون کسی غیر از او نیست که بیاید چون یک حقیقت بیشتر نیست.مانند آفتابی که خود در آسمان است و بر آینه های مختلف میتابد. حقیقت آفتاب یکی است و تنها در آینه های مختلف میتابد."!
گاهی اوقات بهترین پاسخ فقط نقل مطلب طرف مقابل است و نقد آن رابه عهده ی خردمندان نهادن.
بهاء الله می گوید:
الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم. الذی به انتهت الرسالة و النبوه و علی آله و اصحابه
1- سید عالم و مربی امم کیست؟ همه ی پیامبران؟ ضمیر مفرد است!
2- ضمیر موصول مفرد « الذی» به چه کسی اشاره می کند؟ به همه پیامبران؟ ضمیر مفرد است!
3- ضمیر هُ در «به» به چه کسی باز می گردد؟ به همه ی پیامبران؟ باز هم ضمیر مفرد است!
4- «انتهت» یعنی انتها یافت، پایان یافت. تمام شد.(معنای درست فارسی اش)
5- رسالت و نبوت هر دو مصدرند. یعنی توجیه تابش های گوناگون خورشید هم جوابش در همین نکته آمده است. اصلا دیگر خورشیدی نیست تا تابش های گوناگون داشته باشد. نقد به عهده ی خردهای بیدار!
تازه هنوز به ادعای خدائی و خداآفرینی بهاءاله نپرداخته ایم تا سر در گمی بهائیان در توجیه این مقام او را شاهد باشیم:
منبع: بهائي پژوهي
/خ
حال اینک از همه آزاد اندیشان و پژوهشگران گرامی سئوال می کنیم آیا ما باید اسلام را اثبات کنیم یا آنها باید بهائیت را ثابت کنند؟ !
به نظر بهائیان دوران اسلام به سر آمده و دین جدید رخ نموده است. بسیار خوب، سئوال این است: دلیل حقانیت این دین چیست؟ از آن جلوتر سئوال این است: باب چه ادعایی داشته است؟ بهاء الله مدعی چه مقامی بوده است؟ از دوستان پژوهشگر می خواهم به وجدانشان مراجعه کنند، آیا پاسخ این پرسش مامبتنی بر این است که اسلام را چگونه ثابت می کنید؟ عزیزان من می پرسم اصلا معلوم نیست باب چه کاره است؟ بهاء الله چه کاره است؟ شما می فرمایید: ما کشته داده ایم، حق ما را خورده اندو از این قبیل. داستان ارتباط ماست و دروازه را که شنیده اید؟ هر دو به هم مربوط هستند چون هم ماست را می بندند و هم دروازه را!! باز هم می پرسم:
1- باب چه ادعایی داشته است؟
2- بهاء الله مدعی چه مقامی بوده است؟
3- بعد از معلوم شدن ادعای آنان، دلیل درستی آن ادعا چیست؟
آیا پاسخ به این پرسش ها منوط به اثبات اسلام است؟
مطالب امثال آقای داوودی بهایی هم دردی را دوا نمیکند زیرا او هم دچار همین اشتباه (یا ترفند)شده است که اول بهائیت را اثبات شده گرفته بعد ادعای مشابهتش با ادیان دیگر را مطرح کرده است.جناب داوودی در آن نوشته اصل را بر آن گرفته است که بهائیت دین است و سپس شروع به بیان مطالبی کرده که اگر دین بودن بهائیت ثابت شده باشد چه بسا برخی از آن مطالب درست باشد. اما دوست من سخن در این است که:
1- باب و بهاء الله چه کاره اند و به چه دلیل؟
2- آیا اثبات بهائیت منوط به اثبات اسلام است؟
اگر بخواهند بگویند مقام آنان رسالت و نبوت بوده است از آنجا که این سخن با صریح عبارت خود بهاءاله که نبوت و رسالت را بوجود پیامبر اسلام (ص) خاتمه یافته می داند مغایر است،مجبور می شوند دست به دامن توجیهات صوفیانه بزنند و بگویند همه انبیا خاتم بوده اند چنانکه اول بوده اند!!
می گویند:
در مقام توحید تمام مظاهر امر بدون هیچ امتیازی حقیقته واحدند مانند خورشیدی که در آینه های مختلف تابش میکند.در نتیجه حقیقت یا همان عقل اولیه یکی بیشتر نیست.یعنی حقیقت خداوند مظاهر ظهور الهیه هستند که این حقیقت یکی است و بهاالله بر همین اساس در کتاب ایقان به مساله خاتمیت پرداخته است. (ص 36 – 43)
و میفرمایند چون مظاهر امر حقیقت واحده اند همگی مظاهر اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت الهیه هستند.به این معنی که حضرت محمد آخرین رسول است ، آخرین نبی است و آخرین پیغمبر است.برای اینکه هرکه بعد از او بیاید باز هم خود اوست بعد از او کسی نمی آید، چون کسی غیر از او نیست که بیاید چون یک حقیقت بیشتر نیست.مانند آفتابی که خود در آسمان است و بر آینه های مختلف میتابد. حقیقت آفتاب یکی است و تنها در آینه های مختلف میتابد.
توضیح این سخن این است که وقتی بهاء الله در کتاب اشراقات می گوید: الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرسالة و النبوة و علی آله و اصحابه (ص293)
منظور او این است که رسالت و نبوت به وجود حضرت آدم و نوح و هود و صالح و لوط و ابراهیم و یعقوب و یوسف و ایوب و شعیب و موسی و عیسی و محمد ختم شده است!! یعنی ضمیر( به) به تمامی پیامبران بر می گردد و رسالت و نبوت به وجود همگی آنان انتها یافته است!! چون همگی آنان یکی هستند!!
این است بهائیت و این است این همه تبلیغات پر سر و صدا؟
کدام عاقلی این حرف ها را می پذیرد؟
آیا افتادن به وادی توجیهات خنک و مضحک همچون این توجیهات ثمره دوری از وادی تعقل نیست ؟:
" چون مظاهر امر حقیقت واحده اند همگی مظاهر اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت الهیه هستند.به این معنی که حضرت محمد آخرین رسول است ، آخرین نبی است و آخرین پیغمبر است.برای اینکه هرکه بعد از او بیاید باز هم خود اوست بعد از او کسی نمی آید، چون کسی غیر از او نیست که بیاید چون یک حقیقت بیشتر نیست.مانند آفتابی که خود در آسمان است و بر آینه های مختلف میتابد. حقیقت آفتاب یکی است و تنها در آینه های مختلف میتابد."!
گاهی اوقات بهترین پاسخ فقط نقل مطلب طرف مقابل است و نقد آن رابه عهده ی خردمندان نهادن.
بهاء الله می گوید:
الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم. الذی به انتهت الرسالة و النبوه و علی آله و اصحابه
1- سید عالم و مربی امم کیست؟ همه ی پیامبران؟ ضمیر مفرد است!
2- ضمیر موصول مفرد « الذی» به چه کسی اشاره می کند؟ به همه پیامبران؟ ضمیر مفرد است!
3- ضمیر هُ در «به» به چه کسی باز می گردد؟ به همه ی پیامبران؟ باز هم ضمیر مفرد است!
4- «انتهت» یعنی انتها یافت، پایان یافت. تمام شد.(معنای درست فارسی اش)
5- رسالت و نبوت هر دو مصدرند. یعنی توجیه تابش های گوناگون خورشید هم جوابش در همین نکته آمده است. اصلا دیگر خورشیدی نیست تا تابش های گوناگون داشته باشد. نقد به عهده ی خردهای بیدار!
تازه هنوز به ادعای خدائی و خداآفرینی بهاءاله نپرداخته ایم تا سر در گمی بهائیان در توجیه این مقام او را شاهد باشیم:
ادعای خدای خدایان
منبع: بهائي پژوهي
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}